بعد از این مرحله، اسراییلىها ماهیت واقعى خودشان را برملا مىكنند و شدیدترین و شقاوتآمیزترین جنایات را علیه مردم منطقه تحت اشغال انجام مىدهند. در همین رابطه توسط اسراییلىها و عوامل آنها به تعداد زیادى از دختران و زنان مسلمان مناطق اشغالى تعدى شده و آنها را مورد هتك ناموس قرار دادهاند. آمار تلفات مردم، حداقل بالاى پانزده هزار نفر است. كلاً نیروى زمینى اسراییل ده لشكر زرهى دارد و به طور كلى فاقد لشكر پیاده است. بیشترین اتكاى اسراییل به نیروى هوایى اوست و از نظر مانور زمینى به تانكهایش. طبیعى است كه ما به روش مقابله با تانكها، مخصوصاً در مناطق كوهستانى خیلى واردیم و در صورت درگیرى، مقابله با آنها براى ما خیلى راحت است. اصولاً اسراییل از یك طرف تا به حال نیرویى كه در برابرش مقاومت بكند، ندیده است. یعنى هیچ نیرویى در مقابل آنها مقاومت نكرده و نیروى هوایى اسراییل با یك رشته بمباران، نیروهاى طرف مقابل را متفرق كرده است. از طرف دیگر عمده علت توفیق اسراییلىها در مانورهاى سریع هجومىشان متكى بر این اصل بوده كه در دل مردم و اهالى مناطق مورد حمله، یك رعب و وحشت شدیدى به وجود بیاورند. به تعبیر صریحتر باید بگویم بیشترین كارى كه اسراییل در طى مدت موجودیت خودش كرده، ایجاد رعب و وحشت در دل اعراب بوده است.
بر همین اساس، ما در حقیقت در دو جبهه باید بجنگیم. در جبهه اول، با رعب و وحشتى كه اسراییل در دل مردم ایجاد كرده و در جبهه دوم، جنگ با خود اسراییلىها. به اعتقاد من جنگ با اسراییل بسیار راحتتر و سهلتر از جنگ با عراق است؛ چرا كه عراقىها به روش جنگیدن وارد هستند در حالى كه اسراییلىها خصوصاً از نظر جنگ زمینى، به هیچ وجه وارد نیستند...
پیشنهاد مىكنم رسانههاى گروهى ما اولاً اخبار تحولات وقایع منطقه را آنطور كه هست و واقعیت دارد به مردم ایران بگویند. نه یك كلام كمتر و نه یك كلام بیشتر. از سوى رسانههاى ما یك سرى خبرهایى پخش مىشد كه به اصطلاح بلوف است و اینگونه اخبار ذهنیت مردم را خراب مىكند. از طرف دیگر یك سرى اخبار كه مبین واقعیت اوضاع در منطقه است هرگز به مردم گفته نشده است. حال آن كه ما صریحاً باید بگوییم كه نیروهاى اسلامى در سوریه و لبنان این تلفات را مىدهند. مردم ما باید بدانند كه از بدو شروع جنگ، طى این مدت حداقل 53 فروند جنگنده برادران سورى ما سقوط كرده و بیش از 60 فروند هواپیماى اسراییلى ساقط شده است. حدود 500 تانك برادران سورى از بین رفته و در حدود 630 تانك اسراییلى منهدم شده. تلفات برادران سورى ما بالاى ده هزار نفر است و نیروهاى مقاومت فلسطینى هم همین حد تلفات دادهاند. این واقعیتها را باید مردم بدانند تا بتوانند عظمت حملهاى را كه اسراییل به لبنان كرده ادراك كنند. ارتش اسراییل تقریباً 23 كل نیروهایش، اعم از كادر و ذخیره خود را در لبنان مصرف كرده. یعنى 6 لشكر زرهى از 10 لشكر نیروى زمینى خود را وارد لبنان كرده... باید به مردم گفته شود كه اسراییل صرفاً در روز شروع عملیات تجاوزكارانهاش، بیش از 300 فروند هواپیماى جنگنده بمبافكن را به میدان آورد. عظمت حمله به تفصیل براى مردم ما باید مشخص شود و عظمت توطئهاى كه در واقع براى نجات صدام توسط اسراییل و آمریكا اجرا شد. هیچ كدام از اینها در تحلیلهاى سیاسى رسانههاى ما به مردم ایران ارائه نمىشوند... مطبوعات ما در ایران باید تحلیل بدهند كه چرا اسراییل بلافاصله بعد از فتح خرمشهر به جنوب لبنان حمله كرد. باید این مسایل را در چراها قرار بدهند و بعد جواب مناسب براى مردم تحلیل و ارائه شود... متأسفانه رسانههاى ما بىتفاوت و همینطور بدون تحلیل، از حمله توطئهآمیز و در ماهیت، سیاسى اسراییل به جنوب لبنان گذشتند!».
حاج احمد و دیگر رزمآوران، براى اعزام به خطوط مقدم جبهه و نبرد با متجاوزان جنایتكار اسراییلى بىتابانه لحظهشمارى مىكردند. هر چند به دلیلى نه چندان مبهم، میزبانان سورى، چنین تعجیلى از خودشان نشان نمىدادند. بهتر است رمز و راز این ماجرا را به نقل از یكى از رزمندگان اعزامى بیاوریم:
«... كاسه صبر نیروها لبریز شده بود. همه به احمد فشار مىآوردند كه حاجى! چرا در سوریه زمینگیر شدهایم! پس كى مىگذارند وارد عمل بشویم؟... بالاخره كار به حدى بالا گرفت كه هنگام بازدید رفعت اسد - برادر رییسجمهور و مرد شماره دو حكومت سوریه - از پادگان زبدانى، احمد براى تعیین تكلیف بچهها با او صحبت كرد. در آن دیدار طرف سورى از مواجهه با اصل مطلب طفره مىرفت و با یك سرى تعارفات، از قبیل این كه شما میهمانان عزیز ما هستید و امثالهم، سعى داشتند ما را مجاب كنند...
بالاخره حاج احمد طاقت نیاورد و به رفعت اسد گفت: ما براى میهمانى به سوریه نیامدهایم. شما بهتر مىدانید كه هنوز تكلیف جنگ ما با صدام یك سره نشده. اگر حاضر شدیم به اینجا بیاییم، براى آن بود كه ثابت كنیم اگر محور جهاد اسلام باشد، بچههاى پانزده - شانزده ساله مسلمان هم مىتوانند مثل شیر به مواضع اشغالى جولان حمله ببرند، گوش سرباز اسراییلى را بگیرند و او را با خفت از سنگرش بیرون بیاورند و در خیابانهاى دمشق بچرخانند. مثل همان كارى كه بسیجیان ما در فتحالمبین و بیتالمقدس با كماندوهاى بعثى صدام كردند... تعارف بس است. تكلیف ما را مشخص كنید. اگر به هر علت قرار است حضور ما در سوریه صرفاً در حد وجهالمصالحه و برگ برندهاى در مذاكرات سیاسى باشد، ما اهل آن نیستیم!».
پس از این ملاقات، حاج احمد به همراه تنى چند از رزمندگان روانه مرقد مطهر پیامآور خون شهیدان كربلا، حضرت زینب كبرى(س) شده و از سر شب تا حوالى دمیدن فجر صادق، به گریه و نماز و مناجات مشغول بود. پس از اداى نماز صبح در حرم مطهر، به پادگان زبدانى بازگشت. به محض ورود به پادگان، با خبر شد كه آقاى سیدمحسن موسوى، كاردار اول سفارت جمهورى اسلامى ایران در بیروت، ضمن مراجعه به پادگان مزبور، خواستار ملاقات با فرمانده نیروهاى اعزامى ایران شده است. به گفته یكى از همرزمان حاج احمد:
«... از قرار معلوم نیروهاى ارتش اسراییل و متحدان فالانژیست آنها، محلات دیپلماتنشین بیروت را محاصره كرده بودند. آنها حتى سفارتخانههاى كشورهاى مرتجع عربى را هم مورد هجوم قرار مىدادند و با این ترتیب، جاى شكى نبود كه سفارتخانه ما هم در معرض خطر حمله اسراییلىها قرار گرفته بود. تمام دغدغه خاطر كاردار ما این بود كه در صورت هجوم صهیونیستها به مقر سفارت ایران، پروندهها و مدارك سیاسى موجود در آن به چنگ ارتش صهیونیستى بیفتد... حاجاحمد بلافاصله درخواست آقاى موسوى براى رفتن به بیروت محاصره شده و آوردن اسناد و پروندههاى موجود در سفارتخانه را قبول كرد.»
صبح روز چهاردهم تیرماه سال 1361، حاج احمد آماده حركت شده بود. از آنجا كه سفر مزبور با توجه به ماهیت آن و همراه بودن كاردار سفارت جمهورى اسلامى ایران، مأموریتى غیرنظامى و دیپلماتیك محسوب مىشد، مقرر گشت تا خودروى سفارت، بدون اسكورت مسلح نظامى و تنها به همراه گارد لبنانى سفارت ایران رهسپار بیروت شود. به پیشنهاد حاجاحمد و موافقت آقاى موسوى، قرار شد تقى رستگار مقدم، مسؤول واحد آموزش تیپ 27 كه معمولاً در ایران مسؤولیت رانندگى خودرو حاج احمد را او بر عهده داشت، هدایت اتومبیل سفارت را در سفر به بیروت جنگزده بر عهده بگیرد. از دیگر سو، آقاى كاظم اخوان، عكاس و خبرنگار شیردل خبرگزارى جمهورى اسلامى كه از ابتداى عملیات الى بیت المقدس تا لحظه فتح خرمشهر و از آن جا تا روز ورود به سوریه، همه جا دوشادوش رزمندگان تیپ 27 محمدرسولاللَّه rحضور فعال داشت و عكسهاى زیبایى دشت كرده بود، خواستار همراهى با هیأت اعزامى در این سفر، جهت تهیه عكس و گزارش براى رسانههاى گروهى ایران شد. در پى موافقت آقاى موسوى با این درخواست، همگى آماده حركت شدند. مسؤول وقت واحد اطلاعات تیپ 27 مىگوید:
«... در آن دقایق آخر، هر چه اصرار كردیم بىفایده بود. رفتم پیش حاج همت. به او گفتم: در این شرایط، بیروت شده لانه گرگها. حاجاحمد از تو حرف شنوى دارد. یك كارى بكن. نگذار برود.
حاج همت كه خودش از ما هم كلافهتر بود گفت: مگر تو احمد را نمىشناسى؟ از تصمیمى كه بگیرد، برنمىگردد. گفتم: حالا بیا با هم پیش حاجى برویم، بلكه خدا خواست و منصرفش كردیم. با همت رفتیم پیش حاجى. گفتم: حاج آقا! ما كوچیك شماییم. بگذارید ما به جاى شما به این مأموریت برویم...
انگار نه انگار، اصلاً توجهى نكرد. فقط آن نگاه عمیق و گیراى خودش را براى آخرین بار به ما هدیه كرد و گفت: برادر سعید، دلتان با خدا باشد. به او توكل كنید. هر چه مشیت خدا باشد، همان مىشود.
خداحافظ!».
در ساعت 30/12 دقیقه ظهر روز چهاردهم تیرماه سال 1361، اتومبیل سفارت جمهورى اسلامى ایران در لبنان، حین عزیمت به بیروت در یك پست ایست و بازرسى متعلق به شبه نظامیان مارونى حزب كتائب، موسوم به حاجز برباره [به فاصله 40 كیلومترى بیروت در جاده طرابلس - بیروت ]متوقف و 4 سرنشین خودرو مزبور، به رغم مصونیت دیپلماتیك به همراه گارد لبنانى سفارت ایران دستگیر و توسط تروریستهاى تحت امر رژیم تلآویو به گروگان گرفته مىشوند.
24 ساعت پس از این واقعه، فالانژها اعضاى گارد لبنانى سفارت ایران را آزاد مىكنند و چهار گروگان عضو هیأت دیپلماتیك سیاسى - نظامى ایران را به نقطه نامعلومى منتقل مىنمایند.
این تعرّض تروریستى و راهزنانه نسبت به اعضاى یك گروه دیپلماتیك خارجى، طویلالمدتترین گروگانگیرى سیاسى در تاریخ معاصر جهان به شمار مىرود.
هر چند، هیچ یك از كشورهاى غربى مخالف تروریزم بینالمللى و سازمانها، كمیسیونها و مجامع ریز و درشت مدافع دروغ بزرگ موسوم به حقوق بشر و میثاقهاى پذیرفته شده جهانى، كوچكترین اعتراض و یا كمترین بذل توجهى نسبت به این اِعمالِ آشكار وقیحانهترین نوع ترور صهیونیستى علیه چهار عضو هیأت دیپلماتیك سیاسى - نظامى ایران از خود نشان ندادهاند. از یاد نبرده و نخواهیم برد مظلومیت مطلق سیدمحسن موسوى، كاظم اخوان، تقى رستگار مقدم و... حاج احمد متوسلیان را.
حسن ختام این دفتر، خاطرهاى است از یك همرزم قدیمى آن یار سفر كرده. بسیجى دلاورى كه از كوههاى سر به فلك كشیده كردستان تا دشتهاى تفتیده خوزستان و از آن گردهمایى عاشورایى رزمندگان در پادگان امام حسینu، تا آخرین روز سفر بىبازگشتِ شیر در زنجیر، حیدر رزمندگان و فاتح خرمشهر به بیروت اشغالى، همه جا همسنگر و همسفر سردار كبیر سپاه اسلام حاج احمد متوسلیان بوده است:
«... شب سوم به چهارم خرداد سال 1361، از فرط خستگى و بىخوابى، چشمهایمان را به ضرب گذاشتن چوب كبریت لاى پلكها باز نگه داشته بودیم. كل ایران جشن گرفته بودند و صداى تكبیر ملت، به شكرانه فتح خرمشهر، از رادیو و بلندگوهاى سیار تبلیغات بلند بود. همانطور كه داشتم تلوتلوخوران و خوابآلود، از كنار خاكریز جاده شلمچه مىگذشتم، زیر نور منورها دیدم حاجاحمد با چند نفر از بچه بسیجىهاى واحد تبلیغات، كه پرچم تیپمان را به دست داشتند، كنار خاكریز مشغول صحبت است. جلوتر رفتم. شنیدم یكى از بچهها به حاج احمد مىگفت: حاجآقا! بىخوابى این چندین شب، امان ما را بریده. انشاءاللَّه امشب با یك خواب ناز و پرملاط تلافى مىكنیم.
حاجى دستش را روى دوش او انداخت و او را با خودش از سینهكش خاكریز بالا برد، جایى را در روبروى ما، در آسمان سمت غرب نشان داد و گفت: ببینم بسیجى! مىدانى آنجا كجاست؟ آن برادر كه كمى گیج شده بود گفت: نمىفهمم حاجآقا! حاج احمد گفت: یعنى چه مؤمن! نمىفهمم چیه؟! آنجا انتهاى افق است. من و تو باید این پرچم خودمان را آن جا بزنیم. در انتهاى افق... هر وقت آن جا رسیدى و پرچم خودت را كوبیدى، بعد برو بگیر بخواب ولى تا آن وقت، نه!
خدا مىداند سالها بعد از آن شب، هر بار این جمله حاج احمد به یادم مىآمد، كلافه مىشدم كه آخر خدایا! افق كه انتها ندارد! پس مقصود حاج احمد چه بوده؟...
سالها از اسارت احمد در لبنان به دست عوامل مزدور اسراییل سپرى شده. امام به شهدا پیوست... ما هم غرق شدیم توى امواج زندگى روزمره. تا این كه...
چند روزى بعد از شروع جنگ در بوسنى، این تیتر درشت را توى روزنامهها، از قول خبرگزارىهاى غربى خواندم: «در بوسنى جبهه بنیادگرایى اسلامى، زیر پرچم محمدr تشكیل شده است.»
تازه فهمیدم منظور حاجاحمد از انتهاى افق كجا بوده. هر چند، این هنوز از نتایج سحر است. آخر، افق كه انتها ندارد!».
به صد دفتر نشاید گفت وصفالحال مشتاقى
به پایان آمد این دفتر حكایت همچنان باقى
و لا حول و لا قوّه الّا باللّه العلى العظیم
پی نوشت ها:
1) تعبیر از علامه محمد اقبال لاهورى (رحمةاللّه علیه).
2) در دوران حاكمیت رژیم طاغوت، شاه «مخالفین سیاسى» خود را با چنین عنوانى به رسمیت نمىشناخت و از آنان با عنوان «خرابكار»، «افراطى» و «مجرم ضدامنیتى» یاد مىكرد. به همین علت، متهمین جرایم سیاسى نه در دادگاههاى مدنى، بلكه در دادگاههاى خشن نظامىِ رژیم مورد بازپرسى و محاكمه قرار مىگرفتند.
3) منظور احمد از ستاره، درجه تشویقى است كه افسران چاپلوس محاكم نظامى رژیم در حسرت به دست آوردن آن از هیچ بیدادى در حق متهمان محاكم رژیم ابا نمىورزیدند.
4) اینجا نیز، احمد ذكاوت به خرج داده و حكام طاغوتى دادگاه نظامى را ریشخند كرده است، چرا كه این نحوه ختم سخن در آیین اسلام فقط در قبال كفّار و طواغیت به كار برده مىشود.
5) میدان شهدا
6) در دى ماه سال 1356، كارتر رییسجمهور وقت آمریكا در بازگشت از یك سفر اروپایى، بر سر راه واشنگتن، توقفى چند ساعته در تهران داشت كه مصادف با شب اول ژانویه 1978 و عید كریسمس بود. در ضیافت شامى كه شاه به شكرانه ورود ارباب یانكى ترتیب داده بود؛ كارتر جام شراب خود را بلند كرد و گفت: «مىنوشیم به افتخار پادشاهى كه توانسته است ایران را همانند جزیره ثبات در دریاى ناآرامىها حفظ كند!» درست یك سال پس از این ضیافت، «پادشاه جزیره ثبات»؛ در دى ماه 57، چمدانها را بسته و فرار را بر قرار، ترجیح داد!
7) فرمانده سلحشور سپاه پاوه كه در اردیبهشت 1359 بر اثر انفجار خمپاره 120م.م ضدانقلابیون در مقابل مقر سپاه پاوه به شهادت رسید.
8) مسؤول عملیات سپاه در غرب كشور بود كه روز 20 آذر 1360 طىعملیات مطلعالفجر، در ارتفاعات «بر آفتاب» در نبرد با نیروهاى سپاه دوم ارتش متجاوز عراق به شهادت رسید.
9) معاونت عملیات سپاه مریوان را عهدهدار شد و روز هشتم مهر 1359، در تنگه گاران، كمین ناجوانمردانه ضدانقلابیون تحت حمایت رژیم عراق گرفتار شد و به شهادت رسید.
10) سرانجام در كسوت فرماندهى سپاه سردشت، در سال 1360 به شهادت رسید.
11) رییس سابق واحد اطلاعات نظامى ارتش بعث عراق سرلشكر وفیق السامرایى در كتاب خاطرات خود كه در سال 1995 منتشر شد مىنویسد: از اوایل مارس 1979 (اواخر بهمن 57) ما برنامه تسلیح كردهاى مخالف انقلاب ایران را در دستور كار قرار دادیم و با جدیت به مسلح كردن آنان مشغول شدیم. ر.ك به: ویرانى دروازه شرقى، ترجمه عدنان قارونى. چاپ مركز فرهنگى سپاه.
12) سخنان مزبور، طى مصاحبهاى منتشر نشده با حاج احمد متوسلیان در پاییز سال 1360 عنوان شده است. در آن زمان هنوز تعدادى از سران گروهك بىوطنِ موسوم به نهضت آزادى، كه احمد در این مصاحبه از ایشان نام برده است، در دوره اوّل مجلس شوراى اسلامى (1363-1359) عضویت قوه مقننه كشور را به عهده داشتند.
13) رزگارى، واژهاى است به زبان كردى و معادل كلمه رستگارى و به معناى آزادى و رهایى مىباشد.
14) تاریخ برگزارى اجلاس مزبور 14 مرداد 1359 و محل آن شهر طائف در عربستان سعودى بود.
15) منبع: كتاب جنگ ایران و عراق - عبدالمجید تراب زمزمى - ترجمه مژگان نژند - نشر سفیر - زمستان 1368 - صص 47 و 48.
16) ژون آفریك - مقاله زنگها براى كه به صدا در مىآید؟ - 9 ژوئن 1982.
17) احمد اشارهاى تلمیح گونه دارد به لقب مغز متفكر قرن! بنىصدر در اكثر سخنرانىها و مقالاتى كه از او در روزنامه ضدانقلابىاش - موسوم به انقلاب اسلامى - درج مىشد همواره از خود با القابى همچون بزرگترین اندیشه دوران! مغز متفكر قرن و امثالهم یاد مىكرد. یاللعجب!
18) یومالرعد - روز تندر - نامى است كه صدام و ژنرالهاى ارتش بعث عراق به عملیات تهاجمى مزبور داده بودند. یورشى كه از اساس، طراحى آن از روى الگوى یورشهاى برقآساى ارتش اسرائیل به كشورهاى عربى - خصوصاً در جنگ 6 روزه ژوئن 1967 - صورت گرفته بود.
19) منبع: هفتهنامه كیهان هوایى - ش 1013 - ص 7 - مورخ 9 دىماه 1371 - نقل از نشریه ضدانقلابى كار، ارگان چریكهاى فدایى خلق - ش 45 - ص 10.
20) اشاره دارد به ویلاى اختصاصى شاه معدوم در پایگاه چهارم شكارى وحدتى دزفول، كه با آغاز جنگ تحمیلى، تبدیل به استراحتگاه جنگى! بنىصدر ملعون شده بود.
21) احمد بعدها ضمن مرورى گذرا بر مهمترین نبردهاى رزمندگان جبهه مریوان در بهار سال 1360، پیرامون استعداد رزمى تیپهاى مزبور گفته بود:
«... در نتیجه تصرف این قلهها ارتش عراق مجبور شد یگانهاى كیفى خودش را از جنوب به منطقه غرب مریوان بیاورد. این تیپها به اصطلاح جزو واحدهاى قدر ارتش عراق بودند كه یكى از آنها در جبهه خوزستان، مأمور به تصرف اهواز شده بود و آن دیگرى در جبهه دزفول، مىبایست پیشروى مىكرد كه یا شهر شوشتر را بگیرد و یا دزفول را...».
22) نقل از كتاب: در مكتب جمعه؛ خطبههاى نماز جمعه تهران، خطبه دوم نماز جمعه 11 اردیبهشت 1360.
23) پس از شهادت این افسر سلحشور ارتش اسلام، پادگان شهر مریوان به پاس رشادتها و حماسهآفرینىهاى او در نبردهاى غرب، خصوصاً نبرد قوچ سلطان، رسماً به نام «پادگان شهید رسول عبادت» نامگذارى شد. یادش گرامى و راهش پررهرو باد.
24) این است فتحالفتوح.»
ر.ك به پیام حضرت امام خمینى(ره) به مناسبت عملیات طریقالقدس، فتح بستان.
25) نام شناسنامهاى سردار شهید بروجردى، میرزا محمد بود و دوستان نزدیك این معلم كبیر جهاد و شهادت، معمولاً از ایشان با عنوان آقا میرزا یاد مىكردند.
26) گردان حبیب با گردان 144 تیپ 2 لشكر 21 حمزه ارتش ادغام شده بود و به همین دلیل، تعداد نفرات این مجموعه عملیاتى تا این حد بالا بود. البته گردانهاى سلمان و حمزه نیز، هر یك با گردان دیگرى از تیپ 2 لشكر 21 ادغام شده بودند.
27) او را بیشتر با لقب «عبداللَّه» مىشناختند. سردار شهید پُستى با سمت فرماندهى گردان حبیببنمظاهر لشكر 27 محمد رسولاللَّه(ص) در اسفند 1362 در عملیات خیبر به شهادت رسید.
28) تركیب شاعرانه آذرخشاهن = آذرخش + آهن، را از برادر یوسفعلى میرشكاك شاعر بسیجى وام گرفتهام.
29) اعجوبه 20 ساله نبردهاى توپخانهاى دوران دفاع مقدس، علىرضا ناهیدى سرانجام با سمت فرمانده تیپ توپخانه ذوالفقار لشكر 27 محمد رسولاللَّهu در نبرد والفجر مقدماتى - بهمن 1361 - به شهادت رسید. با شهادت او، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، یكى از نوابغ برجسته جنگ توپخانهاى خود را از دست داد. یادش گرامى باد.
30) براى اطلاع بیشتردرباره این ماجرا، ر.ك به: همپاى صاعقه، كتاب یكم از كارنامه عملیاتى لشكر 27 محمد رسولاللَّه(ص) - پژوهش و نگارش: حسین بهزاد - گلعلى بابایى - صص 345 تا 356.
31) از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و همرزم شهید وزوایى در تسخیر لانه جاسوسى آمریكا بود. سرانجام با سِمَتِ رییس ستاد لشكر 27 در نبرد والفجر 4 به شهادت رسید.
32) فرمانده افسانهاى نبردهاى بازىدراز و همرزم شهید وزوایى. در شهریور 1361 به فرماندهى تیپ 10 سیدالشهداu منصوب شد و سرانجام در نبرد والفجر 2 به شهادت رسید.
33) از مربیان تاكتیك پادگان امام على(ع) سپاه بود. از نبرد محمد رسولاللَّه(ص) به جمع همرزمان حاج احمد پیوست و سرانجام با سمتِ جانشین تیپ 3 ابوذر لشكر محمد رسولاللَّه(ص) در نبرد والفجر 4 - پاییز 1362 - به شهادت رسید.
34) صلاح خلف با نام مستعار ابوایاد مرد شماره 2 سازمان آزادى بخش فلسطین و از جمله مخالفان سرسخت روند سازش خاورمیانه بود كه طى توطئهاى مشكوك، توسط یك تیم تروریستى اسراییل به قتل رسید.
35) بخش پایانى خاطره فوق كه به سخنان حاجاحمد براى رزمآوران اعزامى در داخل هواپیما پرداخته است، جهت حفظ سندیت بیشتر با فیلم ویدیویى كوتاهى كه از ورود نیروهاى قواى محمد رسولاللَّه(ص) به دمشق موجود بود، مطابقت داده شد و سخنان حاجاحمد عیناً از نوار مذكور پیاده و به بخش پایانى خاطره فوق افزوده شد.
36) حزب مزبور، نماینده منحطترین گرایشات سیاسى در قومیت مسیحیان مارونى لبنان است كه رهبرى آن را اشرافیت سنتى مارونى بر عهده داشته و دارد. این حزب عامل برافروختن آتش جنگهاى داخلى در لبنان به سال 1354 و در طى دهههاى اخیر، عمدهترین متحد محلى ایالات متحده و رژیم صهیونیستى در لبنان به شمار مىرود.
37) در اوان جنگهاى داخلى لبنان، رژیم اشغالگر قدس جهت حفاظت از مناطق شمالى فلسطین اشغالى، سركوبى حملات نفوذى چریكهاى فلسطینى و استمرار سیطره خود بر جنوب لبنان، ضمن حمایت از یك افسر مسیحى شورشى ارتش لبنان - سعد حداد - باند مزدور ارتش جنوب را به وجود آورد. پس از مرگ «حدّاد»، فرماندهى ارتش جنوب را «آنتوان لحد» به عهده داشت. در پى فرار مفتضحانه ارتش اسراییل از جنوب لبنان در خرداد سال 1379، سرانجام این ارتش قلابى نیز منحل شد و كادرهاى اصلى آن به داخل خاك فلسطین اشغالى گریختند.
نظرات شما عزیزان: